آخر یک خط خاکستری...

همون بهتر که ساکت باشه این دل...

آخر یک خط خاکستری...

همون بهتر که ساکت باشه این دل...

شب های تا ابد....

زوزه ی کشدار شیشه از خراش پنجه ی شب
بارش نا کوک و گیج چشمهای پخته از تب
رعشه ی تخت از تشنج لای پیچکهای بی خواب.
عکسهای کرم خورده... چرک کرده... پشت هر قاب..
مثل یک پستوی بی در با هزار دروازه ی
 باز
هیچ فکری در سرم نیست
نقشه های نقش بر آب...
با انگشتهای بریده باز میشمارم از نو
من کجای قصه بودم... از کجا من...؟؟!! از کجا تو؟
نقش من ماسیده روی پرده ی تاریک ذهنم
تیک تاک صفحه ای بی عقربه گندیده از نم...
دلهره... ترس... تهوع.... باز تکرار تلاطم...
اشکهای وقت نشناس لای دود سیگار گم
مثل یک شاپرک گیج توی تاری که خودش بافت
تاس میریزم برای بازی از پیش..
باخت.. باخت...
آیدا.ط
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد