.
.
دیگر به هیچ چیز دلم خوش نیست
دیوانه از شکست نمی ترسد
یک زن که دور ریخت شبی خود را
امروز از آنچه هست نمی ترسد
.
یک زن که مثل پیرهنش هر شب
از بند پاره دلش آویزان
یک روح سرشکسته آشفته
دنبال یک جنازه سرگردان
.
یک زن شبیه یک چمدان پر
یک زن شبیه یک کمد خالی
یک حال گریه آور بی پایان
بعد از عبور کوچک خوشحالی .
تو فکر کن که پیرهنی باشی
دلتنگ و بی قرار تنی باشی
اما تو را مچاله کند دستی
تا دستمال بغض زنی باشی .
اصلا چه بود زندگی ام بی تو
یک مشت بغض واشده در دستم
لعنت به من که بی تو چرا بودم؟!
لعنت به من که بی تو چرا هستم!!! .
اصلا چه بود زندگی ام بی تو
یک تخت گریه در تب و در هذیان
بالشت خیس گمشده در آغوش
یک مرگ سرکشیده لب فنجان
.
من مرده ام تصورم از بودن
موهای توی خاک پریشان است
مرگم نفس کشیدن مشکوکی
یا چیز مختصرتری از آن است .
یک زن که مرده است نمی فهمد
دیگر زبان تلخ نگاهت را
وقتش رسیده است که بگذاری
بالاتر از همیشه کلاهت را
.
مریم_مایلی_زرین .