آخر یک خط خاکستری...

همون بهتر که ساکت باشه این دل...

آخر یک خط خاکستری...

همون بهتر که ساکت باشه این دل...

۲ ساعتی میشه که نشستم هی مینویسم هی پاک میکنم گاهی شعر گاهی بغض گاهی یه تصویر کم رنگ و دور. کلی کلمه بود تو سرم کلی حرف داشتم واسه گفتن اما مث همیشه یه بغض گنده حرفامو مچاله کرد.

باید حرف بزنم

اما چه جوری و از کجا این یه کم سخته دلم یه دل سیر گریه میخواد.

سرم هنوز درد میکنه باید برم خونه هوا تاریک شد و روز من از الان به بعد شروع شد! برم تا خورشید ازم نگرفتتش کلی کار دارم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد