۲ ساعتی میشه که نشستم هی مینویسم هی پاک میکنم گاهی شعر گاهی بغض گاهی یه تصویر کم رنگ و دور. کلی کلمه بود تو سرم کلی حرف داشتم واسه گفتن اما مث همیشه یه بغض گنده حرفامو مچاله کرد.
باید حرف بزنم
اما چه جوری و از کجا این یه کم سخته دلم یه دل سیر گریه میخواد.
سرم هنوز درد میکنه باید برم خونه هوا تاریک شد و روز من از الان به بعد شروع شد! برم تا خورشید ازم نگرفتتش کلی کار دارم.