ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
عجیبه حسی که دارم...
پر بغضم اما لبخند می زنم پر عشقم اما بوی نفرت میده افکارم! نه از تو از خودم... کاش یه بهونه قشنگتر پیدا می کردی گل من... چقدر پا گرفته بودی تو افکارم انقدر که کوه می دیدم حضور کاغذیتو! باورم نمیشه...
اگرچه باید میرفتی باید میرفتم... حق با توست اما فکرش هم نمیکردم که برسی به اینجا که به آخر اسمت میم مالکیت بچسبونم منی که از اول این ماجرا چمدونم واسه رفتن و خداحافظی تو دستم بود! قرار نبود بشی همه دنیام... این شد که ریما پشت نقاب آیدا پنهون شد چون قرار نبود بمونی... یه دنیا حرف دارم واسه زدن اما نه با تو! نمیتونم حالمو به کلمه ها و جمله ها نزدیک کنم می دونم حال تو هم بهتر از من نیست هیچ حرفی واسه زدن ندارم اما ندیدی اونی که باید میدیدی رو... چقدر راحت گذشتی!
به هر حال دیر یا زود دنیای کاغذیه من غرق می شد تو دریایی که قطره قطره احساسه من از تو ساخت مثل خودم... هنوز بعد اون همه تمرین شنا کردن و بلد نیستم غرق میشم و دست و پا نمی زنم واسه خفه نشدن... نه امشب نه هیچ وقت دیگه ای منو نمیشناسی انقدرام ساده نبود خط خطی های سیاه و سفید وجودم اگرچه وجودشو نداشتم که وجودمو ببینی!!! می دونی شاید مشکل اینجا بود که من چمونم از همون اول یه نفره بود با یه بلیط یه طرفه رو یه صندلی با دستبندهای چرمی! واسه همین حتی وقتی چشمامو می بستم همسفری کنارم نمیدیدم حتی تو خیال... دنیام این روزا زیادی داره واقعی میشه... کاش اینبار که چشمامو بستم دیگه بازش نکنم می خوام خواب قایقای رنگیه کاغذیو ببینم...
از این رویای طولانی از این کابوس بیزاریم
از این حسی که می دونی و میدونم به هم داریم
از این که هر دو می دونیم نباید فکر هم باشیم
از اینکه تا کجا میریم اگه یک لحظه تنها شیم
نه می تونم از این احساس رها شم تا تو تنها شی
نه اون اندازه دل دارم ببینم با کسی باشی
دارم میسوزم از وهم تبی که هر دو می گیریم
از اینکه هر دومون با هم لب یک تیغ راه میریم
برای زندگی با تو ببین من تا کجا میرم
واسه یک روز این رویا دارم هر روز میمیرم
...
این روزا هیچ کس یار و همراه نیست. این حقیقتی هست که خودم همین دو روز پیش تجربه کردم.
با تمام وجود غمگینم
نمی دونم چرا وقتی که کسی و که این همه میشناسیش رهات می کنه اینقدر این حس تنهاییش ناشناختست