آخر یک خط خاکستری...

همون بهتر که ساکت باشه این دل...

آخر یک خط خاکستری...

همون بهتر که ساکت باشه این دل...

جای خالی...

دلم می خواد سرمو به یه شونه امن و محکم تکیه بدم و قد همه تنهاییم گریه کنم... یه شونه که نه سرزنشم کنه نه نصیحت... 

آره باختم... همه چی تموم شده... می دونم... 

چقدر شبا طولانی شدن چقد داره کش میاد این سکوت سرد! از کنار شومینه تکون نمیخورم با اینکه سرم داغ داغه اما دارم یخ می زنم. چرا نمیشکنه این بغض؟ دارم تاوان چیو پس میدم؟ وسط یه پل پوسیده وایسادم نه میتونم یه قدم برم جلو نه یه قدم برگردم عقب داری درس استقامت بم میدی؟ 

نیستم... 

مث همیشه شکست میخورم و نا امیدت می کنم تا ته این مرداب میرم پایین. نمیبینی؟ دیگه نوری نمیبینم... دیگه صداتو نمیشنوم... به کجا می خوای برسونیم؟؟؟؟ 

دنبال چی میگردی تو این همه سیاهی؟ 

باشه سکوت میکنم مث همیشه انگار سهم من از زندگی همینقدره... 

تو روز و روزگار من بی تو روزای شادی نیست 

تو دنیای منی اما به دنیا اعتمادی نیست...

نظرات 4 + ارسال نظر
MojtabaMax یکشنبه 15 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 03:52 ب.ظ http://nicemax.blogsky.com

سلام مرسی سر زدی...موفق باشی...

خواهش همچنین.

Haamed دوشنبه 16 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 12:31 ق.ظ http://www.haamed.blogsky.com

تاوان کارهایی که نکردی رو داری پس میدی. آش نخورده و دهن سوخته.
مثل من

کاش همش به همین جا ختم میشد.

مهدی سه‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 02:37 ق.ظ

عاشفتمممممم

رضا سه‌شنبه 1 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 05:48 ب.ظ

کاش منم زبون باز بودم مثه ریمامثه حمید خیلی های دیگه .برای جلب توجه دیگران کپی پیست میکردم.ولی ریما ازت یادگرفتم خودم باشم ولقمه گنده تر ازدهنم برندارم.درضمن خیلی خراب شدم نابود شدم ودارم ازبین میرم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد