-
بازگشت
پنجشنبه 14 شهریورماه سال 1398 12:24
خب بیکار نشسته بودم پشت لپ تاب و زد به سرم و یکبار دیگه بلاگ اسکای رو باز کردم خیلی ساعت و روز قبل از یازده و نیم امروز تو سرم میچرخید که بنویسم از خودم قبل این روزها شاید نوشتم دوباره دلم برای اینجا تنگ شده بود خیلی
-
وقتی همه خوابند...
سهشنبه 12 دیماه سال 1396 21:11
شهر که خاموش شود ... همه ی آن کسانی که می خواهند من و تو با هم نباشیم که می خوابند ، دستت را می گیرم و می برم به کوچه های شهر ، می برم آنجا که عاشق ها خاطره دارند ، که نکند توی دفترچه ی روزانه مان این جاها نباشد . به جک های بی مزه ات قاه قاه می خندم ، و مدت ها با هم درباره ی اینکه چرا کلاغ ها همه چیز می خورند حرف می...
-
دی ماه....
شنبه 18 دیماه سال 1395 14:12
آدما چقدر بد دارن شکل میگیرن.. حرف نمیزنن یا اگر بزنن حرف خودشون نیست.. بیشتر تو خودشون کز میکننو پشت لبخندهای کلیشه ایه پشت دوربین پنهون میشن. غرق شدن تو اپلیکیشنهای پر از رنگ و لعاب و خوشبختیهای دروغی همو لایک میکنن و برای شناختن هم به همون چهارتا تصویری که از هم تو صفحه شون دیدن بسنده میکنن همدیگه رو قضاوت میکنن و...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 17 آذرماه سال 1395 12:28
خون میجهد از گردنت با عشق و بیرحمی در من دراکولای غمگینیست… میفهمی؟! خون میخورم از آن کبودیها که دیگر نیست در میروم این خانه را… هرچند که در نیست! عکس کسی افتادهام در حوض نقاشی محبوب من! گه میخوری مال کسی باشی گه میخوری با او بخندی توی مهمانی میخواهمت بدجور و تو بدجور میدانی هذیان گرفته بالشم بس که تبم...
-
کابوس
شنبه 13 آذرماه سال 1395 19:45
نوشتم که از بغض خالی بشم...که خونِ دلم توی خودکار بود دَرو باز کردم به تنهایی هام...که پشتِ درِ خونه دیوار بود€ سرِ کوه رفتم که خورشید رو...بیارم به رویای شهرِ سیاه جنازَش توی خواب یخ بسته بود...نشستم به گریه پس از چند ماه کشیدم تو هر کوچه عکسِ تو رو...که این شهرِ غمگینو عاشق کنم دویدم به سمت زنی که نبود...که رو شونه...
-
شب های تا ابد....
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1395 01:11
زوزه ی کشدار شیشه از خراش پنجه ی شب بارش نا کوک و گیج چشمهای پخته از تب رعشه ی تخت از تشنج لای پیچکهای بی خواب. عکسهای کرم خورده... چرک کرده... پشت هر قاب.. مثل یک پستوی بی در با هزار دروازه ی باز هیچ فکری در سرم نیست نقشه های نقش بر آب... با انگشتهای بریده باز میشمارم از نو من کجای قصه بودم... از کجا من...؟؟!! از کجا...
-
منفی تو...
دوشنبه 10 اسفندماه سال 1394 21:27
هر چه از هیچ رنج می بردم بغض خود را به زور می خوردم... داشتم ذره ذره می مردم... پشت این عکسهای گوناگون... من زیر کتابها مدفون................
-
کسی چه می داند......
پنجشنبه 6 اسفندماه سال 1394 00:16
ﮐﺴﻲ ﭼﻪ ﻣﻲ ﺩﺍﻧﺪ ﻣﻦ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﻓﺮﻭ ﺭﻳﺨﺘﻢ ﭼﻨﺪ ﺑﺎﺭ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﺷﺪﻡ ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻥ ﮐﺴﻲ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﭘﻴﺮﺍﻫﻨﺶ ﺷﺒﻴﻪ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ ﮔﺎﻫﻲ ﺍﻭﻗﺎﺕ ﺣﺴﺮﺕ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﻳﮏ ﻟﺤﻈﻪ ﺩﻳﻮﺍﻧﻪ ﮐﻨﻨﺪﻩ ﺗﺮﻳﻦ ﺣﺲ ﺩﻧﻴﺎﺳﺖ... #ﮊﻭﺍﻥ_ﻫﺮﯾﺲ
-
درد....
دوشنبه 25 آبانماه سال 1394 12:06
. . دیگر به هیچ چیز دلم خوش نیست دیوانه از شکست نمی ترسد یک زن که دور ریخت شبی خود را امروز از آنچه هست نمی ترسد . یک زن که مثل پیرهنش هر شب از بند پاره دلش آویزان یک روح سرشکسته آشفته دنبال یک جنازه سرگردان . یک زن شبیه یک چمدان پر یک زن شبیه یک کمد خالی یک حال گریه آور بی پایان بعد از عبور کوچک خوشحالی . تو فکر کن...
-
فقط تکان بده! محکم تر!»
دوشنبه 14 مهرماه سال 1393 11:16
دهان ِ وا شده ی ماهی که گیر کرده به قلّاب و بدون دلهره از بیرون کشیده می شود از آب و نگاه می کندت، بی جان - «مرا بلند کن از خواب و ↓ فقط تکان بده! محکم تر!» خدا شبیه دو دست خیس که می خورد به تنم سرد است «و این منم زن تنهایی» که سال هاست که سردردست! تکان نمی خورد از جایش دلش گرفته و بُغ کرده ست - «ولش کن از بغل ِ...
-
heh........
شنبه 12 مهرماه سال 1393 22:46
Are... Man dastan sakhtamo bavaresh kardam.... Bekhateresh jangidam Ama tahesho be to vo dashtane zendegie normo royahato idealato sharayeteto... hale namosaede azizaneto...arezoohato ...atashe bala paridaneto.... Bakhtam Are dastan sakhtam Are haq ba tost... Heh.. ..... Tamame toole masir shekastam Qatre qatre...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 15 شهریورماه سال 1393 16:39
ﺗــــــــــﺎﺑﺴﺘـﺎﻥ ! ﺣـﺎﻻ ﻛــــــــــﻪ ﺩﺍﺭﻯ ﺗﻤــــــــــــــــوﻡ ﻣﻴـــــــــــﺸی ﺑــــــــــــــزﺍﺭ ﺑـــگـــــــﻢ! ﻛـــــــــﻪ ﺭﻭﺯﻫــــﺎﻯ ﮔـــﺮﻣت خیلـــــــــی ﺳــــــــــــرد گذشت.......
-
deltangetam....
شنبه 15 شهریورماه سال 1393 14:20
صبح میشه روتخت هنوزچشمام درست بازنشده یاده تومیوفتم گوشیموبر میدارم شایدزنگی smsi. نه زنگی نه smsi. گوشیم ومیزارم زیره بالشت. نگاهمومیدوزم سقف اتاق. یادم میادهرروزصبح برام smsمیزدی پاشوتنبلم ظهر شده. حالامعلوم نیست واسه کیsmsمیدی. یه اه میکشم. به پهلومیخوابم. گوشیمواززیره بالشت برمیدارم. میرم رواسمت مینویسم سلام عشقم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 13 شهریورماه سال 1393 16:15
اولاش با اس ام اس سلام صبح بخیر عشقم بیدار میشے... روزها میگذره دیگه از اس ام اس های اول صبحے خبری نیست ظهر که میشه میگه؛چطوری عزیزم؟ بعد چند وقت دم دمای غروب میگه؛کلے سرش شلوغ بوده و از تو میپرسه روز رو چجوری گذروندی؟ خودتو قانع میکنے به این که گرفتاره... سرش شلوغه... کار داره... اما ته دلت میدونے داره تموم میشه همه...
-
...
چهارشنبه 12 شهریورماه سال 1393 21:46
Jahan dar jedalo Hale mano ashkhaye nime shab... Va taskine in boqz ba yade to shayad kami....... Kasi joz to az dardha vo daroone man aagaah nist.... Kasi joz to chon to baraye zamane bezangah nist... to bashi parishanam pishe to.... To nafye hejabi oryanam pishe to.... Kojast ey yar aaqooshe to???!!!!.... Kojast ey...
-
تکرار تکرار تکرار...
چهارشنبه 22 مردادماه سال 1393 15:37
مثل یک عقربه اسیر زمان توی تکرار ِ در پس عادت خسته ام مثل بچّه از بازی کاش یک شب بخوابد این ساعت چه شوم جز شدن فقط از جبـر چه کنم؟ جز کنم فـقط بیخود «صفر درصد» برای خود عددی ست احتمالی که واقـعا ً می شد!! پره بغضم....
-
بی انصاف...
یکشنبه 6 بهمنماه سال 1392 02:17
به عشق یه ساحل به دریا زدم به دریا زدم تا که پیدا نشم یه ساحل ک دائم پسم میزنه پسم میزنه چونکه دیوونشم...
-
حس کن مرا...
یکشنبه 22 دیماه سال 1392 00:59
حس کن مرا در «دوستت دارم» در ِ گوشت حس کن مرا در شیطنت هایم ... در آغوشت حس کن مرا در آخرین سطر از تشنج هام حس کن مرا... حس کن مرا... که مثل تو تنهام حس کن مرا و ذوب شو در داغی دستم بگذار تا دنیا بداند «هستی» و «هستم»...
-
خالی از زنده بودنم...
شنبه 21 دیماه سال 1392 23:48
گفته بودی سختترش نکنم... اینبار بجای اینکه دستامو بذارم رو لبهاتو تند تند حرف بزنم دو دستی جلو دهن خودمو گرفتم.. منتظر شدم تو حرف بزنی اما... بی خیال... گفتی اینجوری آرومتریم هر دوتامون.. کو پس؟ چرا آروم نشد دنیای من؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بعضی حرفارو نمیشه زد و من از همین حرفا یه عمره که پرم آخه کی از حاله کی با خبره من یه...
-
غم تاریکی و این ویرانی بی خبر آمد تا با دل من قصه ها ساز کند پنهانی...
پنجشنبه 19 دیماه سال 1392 14:40
تو آمدی که بگویی: اگر... اگر می رفت... تو آمدی و کسی داشت سمت در می رفت! تو آمدی و چنان زل زدی به پوچی من که داشت حوصله ی انتظار سر می رفت!! تو آمدی و کسی گوشه ی غزل هی با ↓ ردیف و قافیه هایی عجیب ور می رفت تو آمدی، کلماتی که مرد ساخته بود شبیه صابون از دست شعر در می رفت از اینکه آمده تا... بیشتر پشیمان بود از اینکه...
-
تو چی میفهمی از دلم؟ چی میدونی از حال من؟؟؟؟
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 17:56
مثل پاندای احمقی بودن به خیال درخت چسبیدن ترس از فرق خواب و بیداری مثل مرده به تخت چسبیدن خسته در انتظار هیچ جواب به سؤالات سخت چسبیدن خستگی لباس از تن ها به تن بند رخت چسبیدن! ■ راه رفتن میان آدم ها گم شدن توی کوچه ی بن بست! تکیه دادن به سینه ی دیوار! بغض از دست دادن «از دست» از نخی پاره گم شدن در باد شورش چند...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 دیماه سال 1392 01:57
واسه اینکه دار و ندار منی که انقدر تورو دوست دارم بـرو نزار گریه هام و ببینی عزیز یه کاری نکن کم بیارم بـرو زمین و زمان بسته ی عشق توست می خوام از زمین و زمان کنده شم تو حتی نگاهم نکردی چرا؟! یه کاری نکردی که شرمنده شم یه چیزی تو چشمای خیس تو بود که خیلی نمی شد تماشاش کرد تورو می کشیدم که یادم نری من ِ شاعرو عشق نقاش...
-
من کجای جهان من بودم که سر و کله ی تو پیدا شد؟...
یکشنبه 8 دیماه سال 1392 03:27
تا حالا تصور کردی شناور بودن وسط یه اقیانوس بزرگ رو؟؟ وقتی تو یه کشتی بزرگ و تندرویی زیباست... حتی زلال و روشن به نظر میاد صدای موجها دلنشینه و نسیمی که از روی آب میگذره و به پوستت میخوره تازت میکنه... اما وقتی خودتی و خودت تک و تنها... وقتی طوفان میزنه به کشتی و از بخت بد زنده میمونی تا آروم آروم جون بدی... اونوقت...
-
عشق یعنی به تخم ماهی ها که هزاران نهنگ میمیرند...
شنبه 7 دیماه سال 1392 13:12
چه کردی با من......... چه کردی با من؟؟؟؟ غرق در انتهای یک باور در تمنای صید مروارید زیر آبی و غافل از اینکه بچه میگو به هیکلت میرید! بی نفس از فشار یک پوچی در سراشیب تن پس از سیگار زیر لب آرزو کنی هر شب دست از این دل بی پدر بردار...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 دیماه سال 1392 04:39
زندگی یک چمدان است که می آوریش بار و بندیل، سبک میکنی و میبریش خودکشی، مرگ قشنگی که به آن دلبستم دست کم، هر دو سه شب، سیر به فکرش هستم گاه و بی گاه، پر از پنجره های خطرم به سرم می زند این مرتبه حتما بپرم چمدان دست تو و ترس به چشمان من است این غم انگیز ترین حالت غمگین شدن است قبل رفتن دو سه خط فحش بده، داد بکش هی تکانم...
-
هم مرگ
شنبه 7 دیماه سال 1392 03:47
عشقم! بنشین خاطره ها را رو کن لب وا کن و با واژه بزن جادو کن عشقم! تو بگو،حرف بزن،نوبت توست بعد از من و جان کندن من نوبت توست عشقم مگذار از دَمِ خود دود شوم. عشقم مپسند این همه نابود شوم عشقم بنشین،سینه و سر آوردم. مجنونم و خونابِ جگر آوردم مجنونم و خون در دهنم می رقصد. دستان جنون در دهنم می رقصد مجنون تو هستم که فقط...
-
که مست توی کوچه های غمت بدوم...
پنجشنبه 5 دیماه سال 1392 12:15
که قد تمام کرمهای عالم دوستت دارم! که قد تمامی دوشها می بارم... ...
-
عاشقتم اینو بدون عشقه عشقت شوخی که نیست.!
سهشنبه 3 دیماه سال 1392 02:28
. . چه جوری فکرمو زنجیر کنم که نچرخه و نرسه اونجایی که یه گوشش ایستادی و زل زدی تو چشام؟ کجا برم ک خاطره ای ازت نباشه؟ در و دیوار خونه یادتو با ناخونای تیز میخراشه رو قلبم... عطرت.. آاااااااااااااخخخخ بی وجدان عطرتو چرا جا گذاشتی؟.. هر طرف که سر میگردونم بغض میشی تو گلوم... موج میزنی تو خونم و ولع میشی واسه داشتنت...
-
فلسطه ای دیگر!
سهشنبه 5 آذرماه سال 1392 11:39
با یه دوستی صحبت می کردم بحثامون چرخید و چرخید رسید به یه سری واژه ی کیلیدی راجع به بن اصلی جهان و از این تیپ داستانها... میگم واژه چون واقعا بیشتر از واژه نیست برام. میگفت من دنیا رو یه طبق در نظر گرفتم که در حال چرخیدنه و هر کس به سهم خودش چیزی توی اون طبق میذاره یکی عشق یکی نفرت یکی ظلم یکی حسرت طبق میچرخه یه روز...
-
!
دوشنبه 6 آبانماه سال 1392 02:33
کاش چند صباحی تعطیل میکرد مغزمون این مباحثی و که اصرار هم داره حتما با رسم نمودارمون تفهیمش کنه!!!!