آخر یک خط خاکستری...

همون بهتر که ساکت باشه این دل...

آخر یک خط خاکستری...

همون بهتر که ساکت باشه این دل...

شبایی که میترسم از فکرهام همیشه هوا خیس و بارونیه!!!

ساعتها رو به عقب برگردون اگه فرصتی هنوزم مونده! 

بگو تو گذشته چی میبینی که از آینده تو رو ترسونده... 

ساعتها رو به عقب برگردون اون همه خاطره رو پیدا کن 

پشت این همه شب تکراری یه جهای تازه رو من باز کن 

من هنوز زخمی خاطره ام جز تو هیچ کس رو دلم مرهم نیست!!! 

اسمتو صدا زدم وقتی که حتی اسم خودم هم یادم نیست... 

همه ی امیدمی این روزها که نجاتم بدی از این زندون!!! 

تو فقط اگه بخوای میتونی... 

ساعتها رو به عقب برگردون....... 

میشه زمین خورد و گریه نکرد نجاتم بده بهترین نا رفیق... 

هنوزم به دستای تو قانعم هنوز عاشقم با یه زخم عمیق... 

تو این روزهای سیاه و کسل دلم خیسه از حس بارون شدن 

تو رو جون هر کی که بش مومنی فقط امشب و حرف رفتن نزن!!!!!!!!!!! 

میدونم همیشه بدهکارتم میدونی نمیشه فراموش کرد 

من از بس که تو خوابتم زخمی ام نمیشه که کابوسمو گوش کرد... 

نمیشه که این وحشت و دوره کرد 

نباشی!

نمونی!

نخندی!

بری... 

یه عمری جنون تحمل کنم به دیوونگیم دل نبندی بری!!!!!!!!!!!!!!!!!  

تو سیگار و خاموش کن تا بگم چطور میشه با گریه هم دود شد! 

چطور میشه با خنده هم زخم خورد! 

چطور میشه با عشق نابود شد! 

شبایی که میترسم از فکرهام همیشه هوا خیس و بارونیه!!! 

یه زن با جنونش به من یاد داد! 

که عاشق شدن؛ 

قبل ویروونیه.....................................

خواستم چندتا جمله شو فونتشو درشتتر کنم که تاکید بیشتری پیدا کنه اما دیدم تک تک جمله هاش تمامه احساسه منه. 

نظرات 2 + ارسال نظر
reza دوشنبه 3 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 12:51 ب.ظ

روزگار عشق ورزی ها گذشت
مرغ بخت ما از این صحرا گذشت
آن صفای خنده ها از لب گریخت
آن بهار عشق بی پروا گذشت
سینه هستو گرمی آغوش نیست
بوسه هستو گرمی لبها گذشت
عمر بودو عشق بودو یاد بود
فرصتی دلخواه بود اما گذشت
آدمی در رنج غربت رنگ باخت
بس که تنها آمدو تنها گذشت
خاطر ما روی آرامش ندید
عمر ما چون موج بر دریا گذشت
در سخن بودم شبی با آیینه
گفتم آن شادی چه شد ؟
گفتا گذشت ...!!
گفتم آن لبخند مستی بخش کو ؟
گفت : خوابی بودو چون رویا گذشت

Mostafa Rabiee چهارشنبه 19 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 11:43 ب.ظ

بارون

ببار بارون که اینجا شکل زندونه
ببار بارون دل بی طاقتم خونه
یکی عشقش رو گم کرده
ببار بارون قراره گریه برگرده
از این لحظه نمی شه فکر من باشی
تو همدرد و قراره دیگه تنها شی
نمیدونم چرا بد شد،چرا از خوبیام رد شد
شاید بازم بیاد خونه،بگه بی من نمی تونه
اونو یادم میاری تو،بازم باید بباری تو
ببار بارون تو با آواز،منو یاد چشاش بنداز
ببار بارون
نمیدونم چرا بد شد،چرا از خوبیام رد شد
شاید بازم بیاد خونه،بگه بی من نمی تونه
نمی تونه
اونو یادم میاری تو،بازم باید بباری تو
ببار بارون تو با آواز،منو یاد چشاش بنداز
ببار بارون
ببار بارون که این جا گیج و داغونم
بباربارون
ببار بارون که بی عشقش نمیتونم
ببار بارون...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد