آخر یک خط خاکستری...

همون بهتر که ساکت باشه این دل...

آخر یک خط خاکستری...

همون بهتر که ساکت باشه این دل...

دلتنگم

یاد گرفتم کنار بیام مث همیشه... 

از جلوی اسباب باری فروشیا با سرعت بیشتری رد می شم و سعی می کنم چشمام نیفته ب ویترینش... اسباب بازیهایی که قول داده بودم واسش بخرم جدولای کوتاه و بلند کنار خیابون که نوبتی دست هم و می گرفتیم و روش راه می رفتیم... کارتونایی که با هم دنبال می کردیم بازیهایی که میکردیم و بلاهایی که سر هم میاوردیم... هر طرف خونه رو که نگاه می کنم یه جای خالیه گنده مچالم میکنه... نمیدونم شبها چطوری میخوابه هنوز باید دستاشو سفت یکی تو دستش نگه داره یا نه؟؟؟ هنوز تمام شامپوها رو تو وان خالی می کنه و جشن حباب بازی می گیره یا نه؟ هنوز.... 

دلم براش تنگ شده... 

خیلی... 

کاش حالا که قراره بدون من باشه تنهاش نذاری... 

خیلی دلم می خواد بدونم ته این بازیت کجاست! شدم یه تصویر کج و کوله که با گچ رو سنگفرش خیابون کشیده شدم و هوا بوی بارون میده... 

کاش رعد و برق شروع شه!‌دلم آتیش بازی میخواد....  

 

 

دیگه این قوزک پام یاری رفتن نداره
 

لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره
 

چشای همیشه گریون اخه شستن نداره
 

تن سردم دیگه جایی برا خفتن نداره

دیگه این قوزک پام یاری رفتن نداره
 

لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره

میخوام از دستتو از پنجره فریاد بکشم 


طعم بی تو بودنو از لب سردت بچشم
 
 

نطفه باز دیدنت روتوی سینم بکشم
 

مثل سایه پا به پا من تو رو همرام نکشم

دیگه این قوزک پام یاری رفتن نداره
 

لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره

بذار من تنها باشم میخوام که تنها بمیرم
 

برم و گوشه تنهایی و غربت بگیرم
 

من یه عمریست که اسیرم زیر زنجیره غمت
 

دست و پام غرق به خون شد دیگه بسه موندنت

دیگه این قوزکپا یاری رفتن نداره
 

لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره

دیگه این قوزک پام یاری رفتن نداره
 

لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره
 

...

نظرات 11 + ارسال نظر
محمدرضا دوشنبه 25 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:51 ق.ظ http://mamreza.blogsky.com

سلام.یه کم با خدا حرف بزن...
یه کم اعتکادتو بیشتر کن حل میشه...
یه کم خودتو بسپار دست خدا...

عرفان چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 08:50 ق.ظ http://dastforosh.blogsky.com

متاسفم واقعا. درد بزرگیه. بزرگتر از اونی که توی یه گله دل جا بگیره

امین چهارشنبه 27 دی‌ماه سال 1391 ساعت 07:34 ب.ظ

سلام
بگم کامل درکت می کنم شاید بگی تو که مادر نیستی پس چی میگی ؟
ولی اینقدری این قضیه رو درک کردم که الان اشکام در بیاد بغض خفم کنه .. سختی تمام اینها و خاطراتت رو تصویر سازی می کنم تو ذهنم ..
توکل به به خدا کن عزیزم ...

یک عدد شهریوری! جمعه 29 دی‌ماه سال 1391 ساعت 01:33 ق.ظ http://cheshaye-vahshi.blogsky.com

tnx azizam

حامد جمعه 13 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 07:57 ب.ظ http://www.tarajkhazan1@yahoo.com

یکی بهتر از من پیدا کرد در حالی که من به صد تا بهتر از اون گفتم یکی دارم!!!!!!!!!!!!!!!!

همتی پنج‌شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:46 ب.ظ

سلام
چی میگن این ملت
پاشو جمع کن خودتو ؛ شدی مثل روضه خونها
هنر یک انسان به کنار اومدن و وفق شدن با شرایطه کاملا متضادشه .
اگه همینطوری پیش بری میتونی اتحادیه جهانی سیاه اندیشان رو بر پا کنی که اونموقع خودم دارت میزنم.

سلام
نمی دونم شاید این کنار اومدنه به این راحتی ها هم نیست که می فرمایید!

سکوت مرگ یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:37 ب.ظ

حرفات چقدر شبیه منه
طاقت بیار رفیق
ما فقط هم و داریم
چقدر بغض دارم

سکوت مرگ یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:39 ب.ظ

دیگه این قوزک پام یاری رفتن نداره

سکوت مرگ یکشنبه 22 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:44 ب.ظ

دارم اهنگ Price Tag گوش میدم
با اینکه غمگین نیست اما اشکام میاد
عشقم عاشق یکی دیگه س

متاسفم...

مهدی یکشنبه 29 بهمن‌ماه سال 1391 ساعت 09:33 ق.ظ http://spantman.blogsky.com

سلام متاسفم برای این نقش های گاه و بی گاهی که کسی انگار مجبورمان می کند بازی کنیم
گاهی باید بازی کنی که می روی و قلبت را پیش عزیزترین کست جا می گذاری اما تو باید آنقدر بازی کنی که این نقش را خودت هم باور کنی
حواست و جمع کن ریما

آره باید بازیگر خوبی باشیم منتها من ی کم با نقشم مشکل دارم!

kasra جمعه 11 اسفند‌ماه سال 1391 ساعت 03:23 ق.ظ

همراه شو عزیز ... همراه شو عزیز... تنها نمان به درد
کاین درد مشترک... هرگز جدا جدا... درمان نمی شود!
سلام دوست عزیز! خوبی؟ در چه حالی؟
نیستی! یاهو هم که پیدات نمیشه!!! امیدوارم شاد باشی!!!

dargire dargiriamam
mamno0n

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد